امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 17 روز سن داره

غنچه زندگیم

وووووای از دلبستگی

امیرعلیم میخواهم کمی از خودم برایت بگو قبل ترها وقتی کودک بودم عجیب دلبسته مادرم بودم به حدی که دیووانه بودم از شبی نبودنش حتی وقتی بود هم در عذاب اگر روزی نباشد چه کنم؟ این حس تا زمانی که دانشجو هم بودم ادامه داشت حتی یک زمان که قزوین دانشگاه قبول شدم اینقدر گریه کردم که نگو همه اش از دوری مادرم بود.وقتی با بابا ازدواج کردم این حس منتقل شد روی بابا زمان هایی که بابا ماموریت بود اینقدر شبها گریه میکردم که نگو تا صبح نمیخوابیدم از دوری بابا امین. حالا اما حسم قوی تر شده نمیگم پخته نیست که گذر ۲۹ساله عمرم آن را پخته اما افتاده روی ناب ترین حسم روی بهانه ناب ترین حسم. درست حدس میزنی روی خود خودت . ماجرا از آنجا شروع شد که چند شب پیش شما...
23 دی 1395

روز های طاقت فرسای تربیت

روزهای سختیست از ابتدا برای داشتن فرزند از قسمت تربیتش میترسیدم . واقعا تربیت خوب چگونه شکل میگیرد .صحبت های روانشناسان یا صحبتهای بزرگترها. بحث های علمی یا بحثهای تجربی . حسایت داشتن یا بیخیال بودن کلا چه روشی بهتر است چه کنم خدایا؟ میدانم بهترین تربیت در مسیر تو بودن است. بهترین مسیر ی که میتوان خود تویی . برایم باز کن راه سبز تربیت را . پسرم با تو باشد حامیش باشی در همه حال . من توانمندی تربیت امیرعلیم را از تو میخواهم. توانمندم کن برای توانگر کردنش.آمین
21 دی 1395

جمله ها از جنس شیرینی

پسرم قند نخور دندونات خراب میشه شما در حال خوردن خاک قند :نه مامان قند نمیخورم داره شکرشو میخورم. .................... من:پسرم بیا با مادرجون صحبت کن. شما بعد کلی بهانه:نه مامان من مریضم مادرجون از پشت تلفن مریض میشه. خدایا شیرینی زندگیمان را همیشه نگه دار باش.آمین ...
21 دی 1395
1